گزیده بخشهای مهم این گفتگو را در ادامه بخوانید:
دیگر فقط صحبت از مهاجرت نخبگان نیست. حالا مهاجرت شکل دیگری به خود گرفته است و ما شاهد مهاجرت ورزشکاران، هنرمندان، نویسندگان، استادان، معلمان و کارگران در صنفهای مختلف هستیم که بهاصطلاح به آن مهاجرت «تودهوار» میگویند. در این سالها آنهایی که پول، سواد و تجربه داشتند، به بهانه کار و تحصیل کشور را ترک کردند و آنهایی که نه پول آنچنان داشتند و نه تحصیلات بالایی راههای پرخطر دیگری را انتخاب کردند تا از طریق آن بلکه بتوانند پناهندگی بگیرند؛ مهاجرتی که به گفته آنهایی که رفتند بسیار هزینهبر و دردناک معمولا سازمان ملل گزارشهایی درباره افراد گمشده منتشر میکند اما عدد واقعی چندبرابر این آمار است. سالانه ۲۰ تا۳۰ هزار نفر گم میشوند و از سرنوشت آنها خبری نیست. چون افراد از مسیرهای غیرقانونی میروند، مدارک شناسایی خود را از بین میبرند. تراژیکتر مسیر و کانالهای مهاجرتی، مهاجرت اجباری پناهجویی است. درباره مهاجرت اجباری و پناهجویی کمتر حرف میشنویم. این در حالی است که آمارهای این نوع مهاجرت ایرانیان بالاست. اگر سالی 50 هزار ویزا برای ایرانیان صادر شود، 30 هزار نفرشان درخواست پناهجویی، 10 تا 15 هزار نفر تحصیلی و پنج هزار نفر هم کاری است. این آمار البته برای دو سال گذشته بود.
بحرانهای اجتماعی، مسئله مهم و پررنگی برای ایرانیان است. وقتی با نخبگان و متخصصان صحبت میکنم، دغدغهشان پول نیست. به نظر میرسد نخبگان، مأیوس شدهاند و مهاجرتشان از جنس سرخوردگی و یأس است. این ادبیات که هرکس با ماست بماند، هرکس با ما نیست، برود بسیار خطرناک است. اگر با همین ادبیات جلو برویم، به احتمال قریب به یقین تا یک دهه آینده تعداد اندکی در کشور باقی خواهند ماند که بتوانند با استانداردهای رایج کار کنند. بقیه افراد یا باید از دایره گفتمان اصلی خارج شوند یا از کشور بیرون بروند.
در سال 1402 احتمالا یکی از شدیدترین و وخیمترین موجهای مهاجرت را فقط در بحث فرار مغزها خواهیم داشت.
هماکنون در یکی از فرازهای مهاجرتی قرار داریم، چنین موجی سابقه نداشته است. زمان انقلاب، شاهدِ حجم مهاجرتی قابلتوجهی بودیم و بعد به فرود مهاجرتی رسیدیم. بعد از اتمام جنگ و با رشد بیکاری، شاهد افزایش مهاجرتهای اقتصادی به کشورهای ژاپن و حاشیه خلیج فارس بودیم.
حوادث سال 88 موجب شد یک فراز مهاجرتی جدید را تجربه کنیم که از جنس مهاجرت تحصیلکردهها و متخصصان بود. بعد از سال 88، دوباره یک فرود مهاجرتی داشتیم . مطالبات مردم در سالهای 98 و 99 که از جنس اجتماعی و اقتصادی بود و بار دیگر زمینهساز یک فراز مهاجرتی جدید شد اما این موج مهاجرتی با همهگیری کرونا و توقف جابهجاییهای بینالمللی در دنیا همزمان شد. فنر مهاجرت دائما در حال فشردهشدن بود تا اینکه دوره کرونا کنترل و مدیریت شد و هماکنون با توجه به شرایطی فعلی کشور، این فنر باز شده است. شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی کاملا متحول شده و پیشبینی ما این است که در حال نزدیکشدن به یکی دیگر از قلههای مهاجرتی هستیم. برآوردی نداریم که چقدر روی این قله خواهیم ماند اما میدانیم این فراز مهاجرتی بیسابقه است و در چند دهه گذشته، حتی بعد از انقلاب بیسابقه بوده است.
امروز دلایل اجتماعی، اقتصادی، محیطزیستی، فرهنگی و سیاسی بر همدیگر منطبق شدهاند. شاهد حضور نیروهای دافعی و رانشی در داخل کشور و نیروهای کششی و جاذبهای خارج از کشور هستیم. وقتی این حالت اتفاق بیفتد، موضوع فقط مهاجرت گسترده یا محدود یک طبقه خاص _استعدادهای برتر و نخبگان_ نیست، دستههای مختلف مردم از جمله ورزشکاران، هنرمندان، استادان، معلمان، کارگرها در صنفهای مختلف مهاجرت میکنند. وقتی این شواهد را کنار هم میگذاریم، متوجه میشویم که وارد مهاجرت عام یا تودهوار شدیم. ما دو سال پیش شواهدش را دیده بودیم و هشدارهای لازم را هم دادیم.
در چهار دهه گذشته نگران مهاجرت نخبگان بودیم و بیشتر دلنگران استعدادهای برتر بودیم. این نگرانی هم درست بود. باید حواسمان بیشتر از همه به استعدادها و متخصصان و نخبگانمان باشد اما هماکنون شرایطی به وجود آمده که نخبه ورزشی و متخصصان حوزههای دیگر هم علاقهمند به مهاجرت شدند. تا دو سال پیش عوامل اقتصادی باعث مهاجرت بود. در این سالها، این بیثباتی اقتصادی به بیثباتی اجتماعی منجر شد، هماکنون بیثباتی اجتماعی و یأس و ناامیدی، بیشتر از عوامل اقتصادی تأثیرگذار است. برای آمار مهاجرت هیچ نهادی پیشقدم نمیشود و کمک نمیکنند که اصلا ببینیم وضعیت مهاجرتمان چطور است.
اصلا نمیدانیم جمعیت ایرانیان خارج از کشور چقدر است. دریغ از یک آمار درست؛ اگر به وزارت بهداشت مراجعه کنید و بپرسید دقیقا چند نفر پزشک داریم که فعال هستند یا چند نفر کار طبابت میکنند و چند نفر از کشور رفتهاند، به هیچ پاسخی نمیرسید. اگر بروید وزارت ورزش و درمورد مهاجرت ورزشکاران بپرسید، باز هم آماری در دست نیست. در اخبار میشنویم که فلان ورزشکار پناهنده شد یا مهاجرت اجباری کرد؛ ولی همه اینها، فقط افرادی هستند که رسانهای میشوند. در بحث مهاجرت دانشجوهایمان و نخبگان هم چنین مشکلی را داریم.
ما مهاجرانی داریم که با ناامیدی و یأس از کشور میروند. مطالعهای در حال انجام است و خیلی نتایج جالبی هم داشته است. بعد از تصویب برجام یعنی در سالهای 95 و 96 ما موج بازگشت متخصصان را داشتیم و حتی میزان درخواست مهاجرتهای پناهجویی کاهش یافت. هر زمانی که توانستیم رونق اقتصادی ایجاد کنیم و افراد را به آینده امیدوار کنیم، افراد ترجیح دادند در جایی که وطنشان است، میشناسند و به آن علاقه دارند، بمانند.
وقتی با نخبگان و متخصصان صحبت میکنم، میگویند دغدغه ما فقط این نیست که در کشورهای دیگر پول بیشتری به ما میدهند و به خاطر آن راضی به ترک وطن میشویم. به نظر میرسد خصوصا در حوزه نخبگان، افراد مأیوس شدهاند. منزلت اجتماعی جزء مسائل مهم و کلیدی است که همیشه به آن اشاره میکنند.
مهاجرت ما از جنس سرخوردگی و یأس است. در سیستم حکمرانی ما معنای زمان و زمانبندی به هم خورده است. سه سال میشود که قرار است مذاکرات (پسابرجام) به نتیجه رسیده و شرایط اقتصادی کشور به سرانجام برسد. اثرات بهتعویقافتادن تکلیف مذاکرات برجام در میزان مهاجرت قابل مشاهده است. میانگین بالای ۶۰ درصد استادان و دانشجویان میل ۷۰درصدی برای مهاجرت دارند.
بهتازگی یکی از مسئولان فرهنگی کشور گفته بود که باید برخی از هنرمندان ممنوعالکار شوند، اگر با همین ادبیات جلو برویم به احتمال قریب به یقین تا یک دهه آینده تعداد اندکی در کشور باقی خواهد ماند که بتواند با استانداردهای رایج کار کند. بقیه افراد یا باید از دایره گفتمان اصلی خارج شوند یا از کشور بیرون بروند.
ما در آستانه شکلگیری یک جامعه فراسرزمینی هستیم، جامعهای که در خارج از کشور شکل میگیرد، دل در گرو وطن دارد؛ اما هیچ کاری نمیتواند برای کشور بکند. مدام میگوییم از ظرفیت ایرانیان خارج از کشور استفاده کنید؛ اما تأکید من این است که از ظرفیت ایرانیان داخل کشور به بهترین وجه استفاده کنید، بعد به ایرانیان خارج از کشور برسید!
کانالهای مهاجرتی در کشور ما به هم خورده است. نخبههای فرهنگی، ورزشی، سینمایی و استادان دانشگاه مهاجرت میکنند. این در دنیا کمنظیر یا شاید بتوان گفت بینظیر است که افرادی با مشاغل حرفهای مثل پزشکان، در جایگاه استادی مجبور به مهاجرت اجباری میشوند و درخواست پناهندگی میکنند. استادی که دارای یک مقام تثبیتشده دانشگاهی است، تقاضای پسادکتری میدهد تا از کشور مهاجرت کند. این یک نوع عقبگرد است که بعضی از استادان ما مجبور شوند با انگیزه مهاجرت، از مشاغل آکادمیک بیرون آمده و یک پله پایینتر قرار بگیرند.
بسیاری از افرادی که مهاجرت اجباری و پناهجویی میکنند، در واقع شبهپناهجوهای اقتصادی هستند. من نمیدانم چرا دوستانِ مسئول به این آمار توجه نمیکنند. در 20 سال گذشته نیممیلیون پناهجو به دنیا فرستادهایم. باید به این آمار مهاجرت دقت کنیم. ما کشوری نیستیم که ناامنی نظامی را تجربه کرده باشیم؛ ولی میتوانم بگویم ناامنی اقتصادی و اجتماعی در حال شکلگیری است. به نظر میرسد ترم (اصطلاح) جدید از پناهجویان اجتماعی و اقتصادی از سوی کشور ایران به ادبیات مهاجرت جهان اضافه شده است.
رتبه اول ثبت خواست پناهجویی در کشور انگلستان متعلق به ایران است.
در کل کشور عجیبی هستیم. از یک طرف از کشورهای همسایه (افغانستان) پناهجو میگیریم، از سوی دیگر به کشورهای دیگر پناهجو میفرستیم. براساس تعریف استاندارد، پناهجو کسی است که جان و مالش تحت فشار و اضطرار یا تحت تعقیب و گریز باشد. بسیاری از افرادی که درخواست پناهجویی میدهند و با خانوادههای خود، آواره دریا و بیابان میشوند، پناهجوی اقتصادی و اجتماعی هستند.
وقتی تراژدی خانواده ایراننژاد در کانال مانش اتفاق افتاد و تیتر یک روزنامهها شد، انتظار داشتم حداقل یک نفر از مسئولان یا مطبوعات بپرسد، چرا؟ چرا خانوادههای ما باید در کانال مانش درگیر قاچاقبرها شوند و چرا باید یک تراژدی مثل تراژدی خانواده ایراننژاد اتفاق بیفتد؟
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟